اينجا ساعتها فقط عقربههايي كه زمان را نشان ميدهند نيستند، بلكه كالايي لوكس و اشرافي هستند كه شايد تنها چند صد نفر توانايي خريد آن را داشته باشند. اين نوشته، گزارش «فردا» از قيمت ساعت، خريداران آن و برندهاي مشهوري است كه درآمدهاي ميلياردی دارند.
جنس طلا،بدنه الماس
نماي بيروني پاساژ با پوستر بزرگي كه پشت يكي از ويترينها چسبانده شده و چهره دو مرد را درحالي كه ساعتهايشان را مقابل چشم عابران گرفتهاند، آنقدرها جذاب هستندكه كنجكاوي رهگذران را براي سرك كشيدن به داخل پاساژ تحريك كند. داخل يكي از فروشگاهها ميشوم و جوان آراسته و مؤدبي انگار كه از دور من را شبيه يك دسته اسكناس ديده باشد جلو ميآيد و ميگويد:" در خدمتم." ميگويم كمي اطلاعات ميخواهم از قيمت ساعتهايتان و گرانقيمتترين آنها و خلاصه چراغ صحبتمان را روشن ميكنم.
از نگاهش معلوم است باور نميكند من كه سر و وضعم بيشتر به دانشجوهاي ندار ميخورد اينقدر پول داشته باشم كه گرانقيمتترين ساعتشان را بخرم. كمي وراندازم ميكند و بعد مثل اينكه توضيح دادن درباره ساعتهای فروشگاه مثل ادای دين به آنهاست با شور و حال خاصي كه فقط بايد با چشمهاي خودتان ميديديد از قيمتها شروع ميكند: «گرانترين ساعت ما 19 ميليون تومان قيمت دارد و جنس آن از طلاست و در بدنهاش الماس به كار رفته است. ارزانترين ساعت شركت ماهم چيزي در حدود 6 ميليون تومان ميشود.»
خوابم؟ اين اولين سؤالي است كه بعد از شنيدن قيمتها يقهام را ميگيرد.
ساعتی با قیمت یک میلیارد و 200میلیون تومان
«افراد خاصي و آن هم از قشر مرفه ميتوانند ساعتهاي ما را خريداري كنند. ساعتهاي 200، 300 هزار توماني هم كار آدم را راه مياندازد ولي بيشتر مشتری ها يا به قول معروف مدباز هستند يا به دنبال اجناس لوكس ميگردند.»
اين حرفها را جوانك فروشنده در جواب سؤالهايم كه دارد مشكوكش ميكند ميگويد و ميپرسد:" ببخشيد ولي اين اطلاعات به چه درد شما ميخورد؟" اينجاست كه مجبورم هويتم را فاش كنم و قول دهم به شرطي كه اسمش را در گزارش نياورم فقط از اطلاعاتش استفاده كنم. او كه 12 سال سابقه كار در ساعت فروشي دارد ميگويد: «بيشتر خانمها مشتري ما هستند و دليلش هم چشم و همچشمي بين آنهاست. اصلاً ساعت، عينك، كيف و خودنويس جزو اجناس لوكس به حساب ميآيد.»
جوان فروشنده مثل هر كس ديگري كه ميخواهد خودش را در شغلش حرفهاي نشان دهد به آمارهاي جالبي اشاره ميكند: «الان در سوئيس 130 برند توليد ميشود كه هم گران قيمت است و هم ارزان قيمت. گرانترين ساعتي كه به گوشم خورده متعلق به برند (Patec philippe) با قيمت يك ميليارد و 200 ميليون تومان است!»
ساعت چنگیز خان
وقتي به يكي ديگر از فروشگاههاي اين پاساژ و مشهورترين آنها وارد ميشوم و به دنبال اطلاعات راهنماييام ميكنند به سمت ميزي كه پشت آن پيرمرد كرواتزدهاي نشسته است، پيشاپيش از نگاهش ميفهمم بازندهام. بدون هيچ حرفي و تنها با دادن يك كاتالوگ به زبان انگليسي در واقع دست به سرم ميكنند و ...
به فروشگاه ديگري ميروم كه 3 برند مشهور سوئيسي را ميفروشد.جوان فروشنده با روي خوش مينشيند پشت ميز و درباره ساعتهايشان توضيح ميدهد: «گرانترين ساعتي كه فعلاً در فروشگاه داريم 39 ميليون تومان است، اما اگر بخواهيد سفارش ساخت از روی كاتالوگ شركت را بدهيد قيمتها تا مرز يك ميليون دلار هم ميرسد.»
اينجا تهران است سال 1391،من الان در يك ساعت فروشی در شمال تهران هستم. اين جمله مثل يك پيام مهم تلگرافي در ذهنم چرخ ميخورد تا من را به واقعيت همچنان وصل نگه دارد.
حرفهاي فروشنده دوباره من را به خود ميآورد وقتي درباره علت گراني ساعتها ميپرسم. «دليل اصلي گراني اين ساعتها، برند آنهاست. درست است كه طلا و سنگهاي قيمتي هم در آنها به كار رفته و همگي دستساز هستند اما برندها در اين ميان نقش تعيينكنندهاي بازي ميكنند.»
بلند ميشود و از داخل يكي از كشوهاي ميز كناري كاتالوگ ميآورد و ورق ميزند تا ميرسد به صفحه «چنگيز خان»! صفحهاي كه توضيحاتي درباره ساعتي نوشته با نام چنگيزخان كه تنها 30 عدد از آن در دنيا وجود دارد و تازه همه پيشفروش شدهاند با قيمت نجومي 800 ميليون تومان!
او به ساعتهاي شگفتانگيز دنيا اشاره ميكند و ميگويد: «يكي از برندهاي مشهور صفحه ساعتهايش را از خاك كره ماه ميسازد و يكي ديگر تكهاي از كشتي تايتانيك را در بدنه ساعت به كار برده است!»
و حکایت آن نیم درصد
توقع داريد با اين قيمتهايي كه به گوشم خورده براي جمعبندي اين گزارش چه چيزي بنويسم. فعلاً در اين شرايط بايد يكبار ديگر به همه چيز فكر كنم. به آن نيم درصد مردمي كه ميتوانند اين ساعتها را بخرند، به ساعتهايي كه ديگر فقط نمايانگر زمان نيستند و حتي به دستفروشهای این شهر بزرگ كه ساعتهاي چيني 2 هزار تومانی ميفروشند و به خيلي چيزهاي ديگر كه فكر مي كنم چراغ سؤالهای زيادی را در ذهن شما روشن كرده باشد.سوال هایی از این جنس که وقتی اکثریت مردم در مخارج روزانه شان وامانده اند این «اشرافیت ارتجاعی» تا کجا و تا به کی مانور مبتذل خود را ادامه خواهد داد؟